فعلا حرفی که بخوام پست کنم ندارم ولی حرفهای کامنتی دارم

احتمالا همینجا چند تا رو بنویسم

ایده سرقت شده از تلاجن دات بلاگ دات آی آر

 

 تیر

ش.۸

فعلا اقلیما عقب افتاد

تا کی؟

خدا میدونه

فعلا متنا و مربیان در پیش

روشنا هم که حذف شد

باید دید نصفه نیمه حضوری میشه یا نه

طبق معمول همه با هم میان همه با هم تموم میشن

وسطهاش هم میرم ته غار

* هوش میان فردی‎:|

 

۵ش.۱۳

شب میلاد آخه باید برمیگشتم؟ حیف...

فعلا که رسانه سرخود معطل بود

به انیمیشن برسیم ببینیم چی‎ میخواد بگه

دیگه خیلی شور کنه حوصله ندارم برم

استاد استاد‎:|‎

تربیت خوبه‎(:‎

بیشتر بخند:))

سوادش خوبه ایشالا در حد فهم ما هم حرف بزنه بهتر میشه‎‎:D

*چقدر اعصابم این بار توی کار راحت بود

چقدر تیم خوبی بود

اللهم از همینا همیشه!

* اقلیما و ماادراک اقلیما!

 

ج.۱۴

دلم میخواست پستی که نوشتم و بی ارتباط با روز دختر نبود رو منتشر میکردم

چقدر نگاه مون ناقصه

چقدر برداشتهامون میلی و دلیه

حوصله بحث طولانی ندارم وگرنه پای پست های این مدت میشد طومار نوشت

کاش تا فردا من مکان دار بشم...

* کاش زیر جمله بالایی ساعت میزدم تا ببینم بین خواسته ناممکن تا اجابتش چند دقیقه طول کشید:)))

خدایا ممنون🌹

 

۲ش.۱۷

چرا یه اسم منو بهم میریزه؟

چه حقی دارم؟

چرا؟

دلم میخواد دغدغه ذهنی داشته باشم؟

 

۳ش.۱۸

سرکلاس سوال نپرسیم‎:|‎

 

*خدایا چرا من چرا اینجا‎:D

آخه استاد کتاب و قصه و کودک باید هفته سوم بیاد؟ چرااااا

اونم قبل از کلاس رو اعصاب و روان رسانه😒

اینم که موسیقی

اح

 

ش.۲۲

امشب تو حرم بین دو نماز شنیدم حاجاقا میگفت روایته که زیارت امام رضا غبار غم رو میبره

جالب بود که فکر کنم توی قرآن هم انگار داریم که بعضی کارها غم رو محو میکنه، میزداید و اینها

تا حالا ازین زاویه بهش دقت نکرده بودم

اینکه این دفعات آخر هربار رفتم مشهد حالم خیلی خیلی بد بوده و اصلا بار سفر میبستم که برم بشینم تو حرم بگم دیگه بریدم، دیگه تموم شد، دیگه تموم

ولی هربار بلااستثنا پام به حرم رسید گفتم حالا خیلی ام چیز مهمی نبود‎(:‎

و گوشهام مخملی میشد و برمیگشتم

حتی یکی دو بار آخر زده بودم به سیم آخر که هربار میرم مشهد تو حرم خوب میشم؛ امام رضا گول میزنه‎:D اینبار حواسم هست گول نخورم و باز مخملی میشدم و برمیگشتم

حالا دیدم انگار خاصیت همینه، غبار غم رو از دل پاک میکند

جالبه که به اون شدت در مورد برطرف کردن علت غم نگفتن‎(:‎

خلاصه باید از راه دیگه ای وارد بشم‎(:‎

* رستوران هندی رفتیم چه رستورانی بح بح✋

** نه به شبهایی که غلغله اس نه به امشب که تنهام🤔

آیا فردا سینما خواهیم رفت؟🤔 

 

۱ش.۲۳

وقتی من و خانوم مرشدزاده یه حرف میزنیم‎‎(:

 

۴ش.۲۶

بامداد نماز آیات به جماعت تو حرم😮

غروب یکی از شبهای سخت آوارگی علمی😢

 

ج.۲۸

حتی دیگه نمیخوام از خونه بیرون برم...

خدایا فقط میخوام منو ازینجا برداری

خواهش میکنم...

...

کار خوبه خدا بسازه

و اگه نساخت

کاش آدم به اندازه رفع همه مشکلاتش پول میداشت...

خدایا یا خونه بده یا پول

ترجیحا هردو‎(:‎

* بی ربط: کاش همه کسایی که الان کنکور دادن بدون شانتاژ اطرافیان رشته هایی که خودشون دوست داشتن رو میخوندن، حیف استعدادهایی که حروم میشه بخاطر رتبه و کنکور...

۱ش.۳۰

شب تولد

حرم تنها با فتیر و تخم مرغ😁

۲۰رسانه

جلسه آرین

پادرد

باید کتابو تموم کنم

فردا صبحم کلاس،جلسه،کلاس اند دث😁

 

مرداد

۳ش.۱

مرگ بر عوارض طبیعی

مرگ بر کار گروهی😁

مرگ بر مقاله

الان مسلم هستم در کوچه

مرگ

 

۵ش.۳

دارم دیوونه میشم

اشکام بی اختیار میریزه

میدونم خودم دارم بهش پروبال میدم

این باید همون یکسال و نیم پیش که بدون خواست من حرفش پیش اومد تموم میشد

اونموقع حجت برمن تموم شد

چرا ول نکردم؟

چرا ول نمیکنم؟

چرا اشکام میریزه؟

چرا عدم تقارن اضلاعش باید خاص باشه؟

چرا نباید شبیهش وجود داشته باشه؟

چرا اون کشیدگی رو یادم نمیره؟

چرا امروز اومدم اینجا

یکسال و نیم...

...

میدونم تو به من نمیرسی...

...

 

+تهش: فضا رو در حد تو گونی کردن امنیتی میکنن بعد میگن تجربه نوردی!

مبارزه منفی می آغازیم

نفس من الان تو این اربعین فعاله...

چشمام درد گرفت

این ره که میروم به ترکستان است

قشنگ دارم توجیه مالی میکنم

به زور دارم ادای هدفمندی به این تو دست و پا بودن میدم

گیر کردم...

خدایا میشه نبینی و ببخشی و جواب این سوال اساسی که آری یا نه رو زودتر مشخص بکنی؟

ممنون

ارادتمند شما: من

 

ج.۴

چرا آدمها زندگی خصوصی و چیزایی که برای کسی تعریف نمیکنن برای من میگن؟

*مژدیه

**چشمام و گلوم آماده برون ریزیه

 

ش.۵

چرا هیچکس گوشی رو برنمیداره تا تکلیف من روشن بشه؟

رخت میشورند...

 

۲ش.۷

واقعا دوباره باید فردا برم؟

تازه۲۴ساعت شده که خونه ام‎):‎

اللهم خودت میدونی چی لازم دارم

مرسی‎(:‎

یادداشت ش.ا

طرح درس

کتاب م.ک

اربعین‎:|‎

آبعلی؟

کتاب ع.و‎:|‎‎:|‎‎:|‎

اصلا نمیفهمم تابستون داره چطور میگذره...

 

۴ش.۹

نرفتم

روحم درگیره...

چرا واقعا؟

از خدا میخوام فقط یه فکت رو بدونم

با خودم فکر میکنم اگه اونم فهمیدم بعد چی؟

مجوز ادامه این شرایطه؟

مگه اصلا حق دارم؟

اصلا تهش چی؟

حتی دعا نمیکنم

فقط میدونم داره میشه دو سال

شروعش با عوارض طبیعی بود؟ عادی بود؟

کمبود؟

*گاهی دلم میخواد برم بشینم جلوی یه عالم آگاه به ضمیر و سکوت کنم و اون فقط برام حرف بزنه...

برام ازون چیزی که داره تو ذهنم میگذره و حرف بزنه

یه بار کسی بهم بگه حق داری سخته

بگه چکنم...

بگه گیر روحم کجاست

بگه دستت تو دست خداست انقدر نترس...

بگه بخدا همه چی تهش خوب میشه بخدا...

بگه راحت میشم؟

**امام رضا ملاحظه میفرمایین همه اونها شمایین اما!

اماش بین خودمون میمونه تا کسی نگه امام رضا کریم نیست

من نمک غذامم از شما میخوام چه برسه به ...

+

اگه کلاس امروز رو میرفتم برای شرکت تو جلسه فردا بهونه داشتم

*واقعا چقدر نیات الهی است و نفسانی نیست!چقققدر!

خداروشکر تو آینه داری خودتو میبینی فرزندم!

 

۵ش.۱۰

ان شا ا... دارین میبینین دیگه؟ راضی هستین؟ خدای خوب و مهربان؟ یوقت زشت نباشه ماهم بندتونیم و داریم تو دنیاتون زندگی مینماییم

فقط برام سوال ایجاد شد

برم به فوبیای خوابیدنم برسم

 

ج.۱۱

دیگه داره مشهدم دیر میشه

انصافانه است؟

باب الجواد بپیچی توی صحن قدس ازون راهروی تاریک و دراز گوهرشاد برسی روبروی گنبد تکیه بدی به دیواری که فقط اندازه یه نفر جا داره شب صبح کنی ظهر کنی شب کنی و انقدر بمونی تا همه دلت صاف بشه با خودت بگی تا تو هستی غمی نیست...

 

۱ش.۱۳

واقعا حرفی نیست...

قبلا برای رفتن خوشحال بودم

الان برای نرفتن دنبال بهونه ام

نمیخوام چیزی بشنوم و کسی رو ببینم

حساس شدم به ارتباط

بازم ولکام تو یور هولی گریو!

میخوام فکر نکنم ولی دارم دائم فکر میکنم

میدونم نیست و نمیشه و نخواهد ساد‎:D

فقط دارم به خودم ظلم میکنم

واگه رحمت خدا شامل بشه به خودش

وات د هل آر یو دوئینگ سان؟

یعنی میتونم بشینم درس بخونم؟؟؟

 

ج.۱۸

اکانت بیان هم ساسپندد میشه؟ چرا چند روزه هیچ جایی نمیتونم بنویسم حتی اینجا!🤔

 

۱ش.۲۰

خدایا بخاطر این روز دل منو باهاشون صاف کنی؟

 

۳ش.۲۲

از اینجا هم ناامید بشم یاهنوز زوده؟

وقتی با یه معلم، مسئول، بزرگتر یا هرچی مساله های ذهنیت رو درمیون میذاری و ازت طلبکار میشه

باشه بابا شما نوک خط حمله

ما تماشاچی

بااااشه

تو خوبی

دیگه اعصابم کار با این مجموعه هارو نمیکشه...

چیکار میخوام بکنم تهش؟

 

*پنلمو باز کردم هرکی ستاره اش روشن بود یاد کردم

** چرا حاج آقا کوتاه نمیاد این وقت شب؟ مگه تریبون نمازجمعه اس؟ پدر من خود مرحوم فکرشم نمیکرد تو مراسم یادبودش شما اینطور میکروفونو مورد عنایت قرار بدی‎:|‎

***چقدر از کلمه تشکیلات بدم میاد

انقدر که در کسری از ثانیه میتونه آمپرمو از صفر به صد برسونه

حالا‎‎:|‎

 

+روی یه مود پایینی ام که دلم نمیخواد دیگه کلاس فردا رو برم‎:|‎

+( واقعا حکمت اینکه نفر جلویی من توی هزار و سیصد و خورده ای آدم اسمش برای کربلا دراومد و بعدش یکساعت داشتم با خادم خان حرم گردی میکردم تا خلقم باز شد چیه؟)

 

۴ش.۲۳

بغل دستم یه خانم و آقا نشستن که به یه زبون عجیب حرف میزنن

تمام تلاشمو دارم میکنم بفهمم چیه

احتمال میدم تاتی باشه

تا مقصد از فضولی میمیرم‎:|‎

واقعا چیه؟ گویشه یا زبونه؟

 

ج.۲۵

سه نصفه شب در حال جمع کردن چندتا هندونه باهم

امتحان پایان ترم، کادوی عیدغدیر،لباس،غذا،سناریوی اردو،خوندن کتابها، برنامه ریزی یه هفته‎:|‎ بازم کلاس نیرو‎:|‎ جلسه رو هوای فردا ظهر فوقع ماوقع

ثابتی و شمشادی برای ماهد تبلیغ زدن🙄

وااای مونولوگ تو حرم یادم کرده بود:))))))

 

۱ش.۲۷

گوشیمو گم کردم‎:)‎

به ریلکس ترین شکل ممکن بعد از بیست ساعت بهم بازگشتیم

و بجز ساعت مشکل دیگه با نبودش نداشتم‎(:‎

سرکلاس روانشناسی رشد فهمیدم احتمالا حول و حوش ۲/۳سالگی بهم سخت گرفتن وگرنه این حجم از قالب ذهنی طبیعی نیست...

امتحان ع.و هم تموم شد خداروشکر

صدرا نیز ایضا

اللهم ممنون از امروز که چندتا کار باهم تموم شد

فردا باید به سیدمون هدیه بدم‎(:‎

خواب خواب خواب‎:|‎

ایضا دستاش‎...

باید ساعت مچی رو احیا کنم

* واقعا دارن میرن مشهداااا🙄

 

۳ش.۲۹

عید غدیر خود را چگونه گذرانده اید؟ هومن توییتر‎:|‎

پایین پنجره اتاق تو کوچه داستان عشقی در حال وقوعه😁

یه کودک عاشق اون یکی شده براش پیغام فرستاده😂😂😂

 

۴ش.۳۰

یه استاد داشتم انقدر خاطره از آژانس هایی که سوار شده بود داشت که میگفت یه کتاب بنویسم اسمشو بذارم من و آژانس‎:D

منم الان به مرحله ای از عرفان رسیدم که میتونم یه کتاب بنویسم من و راننده ها!

با مروری بر جامعه شناسی پلاک در ایران:)))

فصل بندی ام بکنم چگونه ماشین خوب گیر بیاوریم؟

با چه راننده ای بحث نکنیم؟

آیا پلاک ماشین بر اعصاب شما در طول مسیر اثر دارد؟

از کدام راننده فرار کنید؟

چگونه کولر بخواهید؟

امنیت در سفر چرا و چگونه؟

تجربیات خوانندگانم بخش آخر اضافه میکنم غنی تر بشه😁

* موقعیت فعلی یه راننده که میره پشت وانتها و کامیون تریلی ها میچسبه بوق میزنه برید کنار که سبقت بگیره اونم تو پیچ خطرناک! رسما ارواح راننده ها رو مورد لطف قرار میده، بعد۵۰۰متر بعداز سبقت جوری آروم میره که همونا ازش جلو میزنن‎:|‎

الانم تو گوشم به راننده بغلی فحش داد‎:|‎‎:|‎‎:|‎

+ ساعت۱نصف شب چیزی از زندگی خصوصی دوستم(که خیلی صمیمی نیستیم) جلوی من رو شد که خیلی بد بود‎:|‎

اصلا نمیخواستم این وجه از زندگیشو ببینم و میدونم اونم نمیخواست‎):‎

...

تا فردا چه اتفاقی میفته؟...

خدا کنه فقط یه تظاهر ساده باشه و عمیق نباشه...

خیلی دوست نداشتنی بود...

 

۵ش.۳۱

مرداد امشب تموم میشه🤪

بعد از دوماه همکلاسی بودن و قریب۶ماه همدوره بودن با کسایی که حتی بهم سلام هم نمیدیم یه ارائه دادم‎:|‎ فکر کنم نگاهام خیلی زهرآلود بود که نه ننها دست زدنها رو قطع کرد، خندیدن به شعرم قطع کرد، نظرات چرت و پرت رو هم حذف کرد و دوتا تعریف و یه نقد منصفانه نصیب شد😁

نیرو فنیتو‎):‎

تموم بشیم الهی

هفته بعد بمونم؟ نمونم؟ بمونم؟ نمونم؟🙃

چهارشنبه جشن فارغ التحصیلی بیام؟ نیام؟ بیام؟ نیام؟

*چقدر چشم تو چشم شدن با دوستم بعد از ماجرای دیشب سخت بود...

خیلی دلم میخواد بهش بگم من بدتر ازینارو دیدم باکیت نباشه...

**این چند روز انقدر شیرینی خوردم مردم

اللهم تقبل منا هذا القلیل اضافه وزن😁

محرم داره میاد🌹

+ برای اولین بار دوشنبه شب یه برنامه عصرجدید رو اونم نصفه نیمه دیدم و امشب با یه حالت جو زده بین یه عده آدم پیگیر نشسته بودم که خب الان اینها کی ان؟ کی اول میشه؟ چرا احسان علیخانی به خودش نمیاد و نتایج رو اعلام کنه:)))

الان ساعت۲نصفه شب و حالا کی ۷صبح جمعه باید پاشه بره سرکلاس؟ من‎:|‎


شهریور 

ش.۲

خواب دیدم خودم دارم اًستین هاش رو تا میکنم تا مرتب بشه بهش میگم باید اینطوری باشه اونجوری خوب نیست میگه با بلند خفه میشم تو خواب میفهمم پس کرم از خود درخته

دوچرخه قدیمی داشت با اون رفت

مهربون و قاطع بود

و حساس

فهمیدم مشهد هیچکس رو نبردن بعد هرهفته مسئول پروازی آش پختن دارن‎:D

خوابم ترکیب دغدغه های به شدت عمیق و فلسفی بود:)))

بجز آسانسور جای دیگه ای پیشش بودم و بهش میگفتم ببین وقتی بالاست انگشهات به چشم نمیان با اینکه بقیه ام تایید کردن ولی بازم رو حرف خودش وایساد

من میخواستم خودم بدوزم ولی انگار نمیخواد،،،

 

+never mind Ill find someone like you

I wish nothing but the best for you

...

++ با رم پر شده چکنم؟

+++ با لپتاپ به سفر رفته چکنم؟

مارا همه شب نمیبرد خواب، به واقع بیهوش میشویم!

 

۱ش.۳ 

نپرسین دوستم داری؟ بپرسین چقدر دوستم داری؟ چرا دوستم داری😁

 

۲ش.۴

کریم کاری بجز جود و کرم نداره...

امیدوارم به دستهای خالی سائل و سیاهی دلش نگاه نکنن...

 

*عمیقا باور دارم جهاد زن توی زندگی شکستن نفس خودش در برابر همسرشه

جوری که صدای این شکستن و دردش تموم جونشو درگیر کنه...

فقط از همین راه به عزت میرسه...

الکی نیست که اسمش جهاده وگرنه نازکردن و قهر و لوس بازی رو همه بلدن و جهاد خاصی ام برای نفس پرستی لازم نیست

وقتی توی خط سیر منطقی یه سوزن فرو میکنه و هیچجوره قابل رفع و رجوع نیست و نفس خنج میکشه تا حقو به خودت بدی و صدای شکستن تک تک استخونهای نفست میاد وقتی همه قوانین منطقی میگن حرفت منطقیه اما خدا یه سد محکم جلوی ذهنت میذاره همونجا همونجا جاییه که دنبال عزتی ولی توی ذلت گذاشته شده همونجا خودتو بشکن و بپذیر و برگشتن ورق رو ببین...

 

** یه لحظه تو ذهنم گذشت انگار حرم باشعور شده که الحمدلله با روشن کردن جاروبرقی تو گوش زائرا فهمیدم اشتباه کردم‎:|‎

 

*** متوقع پذیرفتن من همینی که هستم و منو همینجوری بخواد نیستم خودتم میدونی

ولی با انسان نابالغ نمیشه زندگی کرد

کسی که فردیت طرف مقابل براش بی معناست و زندگی رو مثل ارباب رعیت میبینه

کسی که با استقلال یه فرد دیگه مساله داره خوش هنوز بالغ نشده،،،

 

۳ش.۵

بلاد بلاد بلاد اند دث! روزی که نیلوفر نیک بنیاد هم غلط املایی داره‎:|‎‎:|‎‎:|

 

۵ش.۷

ساعت ۱۱ونیم شب تو مترو دنبال خروجی بودن به تجربیات خوفناک اضافه شد

البته بعد از ساعت۳میدون حسن آباد قرار میگیره

جهادگران فرهیخته‎:|‎

استاد خوب مردمنگاری

ناخوب ارتباط موثر

ریو تک رنگ سفید:))

وسایل کوهنوردی جیب بر‎:D

اردوی فردا😑😑😑

 

_فرزانه مرد_

 

ج.۸

بعد از دو ماه همگروهی بودن روز آخر زدن به تیپ و تاپ هم‎:|‎

یازده و نیم شب اردوی نه صبح فردا کنسل میشه‎:|‎

سرظهر برای جلسه ددلاین گذاشته میشه‎:|‎

ایضا چه غلطی کردم شارژر امانت گرفتم‎:|‎‎:|‎‎:|‎

شب اول محرم‎:|‎

له و گشنه و داغون منتظرم پولو بگیره بخوابم‎:|‎ مرد بیا این کرایه رو حساب کن‎:|‎

کوله بارم بر دوش‎:|‎

برم ختم؟

* الان میتونم یه مطلب مفصل درباره جامعه شناسی تفاوت مذهبی گری در مناطق مختلف پایتخت با نگاهی بر روابط مجازی بنویسم‎:|‎

آخه لعنتی ایمان؟!؟! 

 

ش.۹

شب اول محرم با هیات مجازی و چای هیات و لباس هیات و چمدون سفر و ...

مثل اینکه بازم شخصیت شناسی لشکریان روز عاشورا رو شروع کردن

 

۲ش.۱۱

از خودم بدم میاد

+ برای ادبستان تماس گرفتن/ یعنی چی میشه؟

یعنی ممکنه همجوار بشم؟

...

 

۳ش.۱۲

انقدر به خونه و کار و حقوق فکر کردم مغزم پوکید

ببینم فردا چی میشه...

 

+ نصف شب شد اما هنوز دل من صاف نشد...

بعد از دو ماه فعالیت مشترک و بالاوپایین و کم و کسری و دلخوری و شادی و ...

با دو تا خط کاری کرد که از ناراحتی یه حفره تو قلبم ایجاد شد و با جمله بعدی اشکم سرازیر شد

...

+ خودت تدبیر نکن...

واقعا من کجا وایسادم؟

 

۲ش.۱۸

چرا این یه هفته رو ننوشتم؟

یه هفته پر اضطراب، تنش و فشار روحی

شب با فکر اینکه قراره تا آخر این ماه چکار کنم بیدار میشدم و میخوابیدم

همش فکر میکردم من کجای این رابطه وایسادم؟

قراره چقدر تدبیر کنم؟

شبی که تسنیم عزیز رو توی حرم دیدم و چه دیدار دلنشینی بود،،،

بعد نماز صبح از اضطراب رفتم نشستم توی حرم و فقط به ضریح نگاه میکردم...

دیشب وسط روضه عبداله از پدر کریمشون خواستم واسطه دستگیری من بشن

فردا کریمه بانو دلم رو آروم کرد

تصمیم گرفتم از هیچ توضیحی ناراحت نشم و با نیت هام صادقانه مواجه بشم

و شدم

نشستم جلوی کسی که ذهنم باهاش آروم نمیگرفت و حرف زدم حرف زدم حرف زدم و گریه کردم

احساس میکردم بعد از سالها تعلیق یه تخته زیر پام گذاشته شده

اعتماد کردم،،،

استغفرا... میگم تا شیطون دستش به دلم نرسه

الان حالم بهتره

خیلی خیلی بهتره

الان دارم فکر میکنم چرا میخوام ادامه درس بدم؟

اصلا خدا کجاست؟؟؟

قرار شد ترک آموزش و هرز وقت کنم

ولی کارگاه رو برم

حالام اربعین صدرا‎:|‎

خدایا چرا این قوم با برنامه ریزی سر ستیزه دارند؟

مربی اربعین ندیده ببری بچه بدی دستش؟ خدایا اسلام و مسلمین و این طفلکان معصوم رو از آسیب این قوم به خودت میسپارم

خودم کجام؟

،،،

جوجه به دنیا اومد‎(:‎

 

۳ش.۱۹

ساعت۱۰ونیم شب بفهمی جا نیست‎:|‎

مرخصی رفته‎:|‎‎:|‎‎:|‎

تو یه ساعت دوکیلو لاغر کردم

خدایا ممنون

ممنون

ممنون

+خداروشکر یه کوه تجربه اومد نظرات حرفه ای داد و دیگه حجت تمام شد

ان شاالله کارخوب پیش بره

توکلت علی ا...

 

ج.۲۲

دو روز بکوب روی طرح اربعین کار کردیم

واقعا از ته دل برای کار با کیفیت مایه گذاشتیم

طبق معمول: باد کار را خواباندند

طرح سنگین الکی/ مسئول یهویی

* واقعا بلیط ها رو چک نکردن‎:|‎ حیف پولی که دادم😁

 

۴ش.۲۷

نصف شبه

اونوقت در اوج خستگی گوجه خرد کنی دارم اینجا میچرخم

تنها کار مفیدم این دو روز همین بوده

افقی تا شب تا صبح

احتمالا بازم شنبه برم سر پروژه اربعین

خدایا منو بخور‎:|‎

از بیرون بقیه رو کشته از درون ما رو

خدایا آخه به کدامین گناه؟

حیف نمیشه همه رو یجا شست پهن کرد

آخه طرح نویسی در پیاده روی و اجرا؟؟؟

خدایگان پرزنت😒

کاکتوس سالی دوبار اینطوری هلو میداد

خدایا اشکریت رو کردم روزی پیاده روی امسال من رو با اینها قرار دادی؟

خودت بچه های مردم رو از دست اینها در امان بدار

اللهم!

آخ آخ یادم رفته بود، واقعا برای اون کارگاه از من صد گرفتن؟؟؟ حیا نکردن؟ واقعا حلال نیست و نبود و نخواهد ساد

مسلمون من دارم کلیه میفروشم که تو اینطوری از من بکنی؟

خداروشکر جواب منفی دادم و قرار نیست مراوده مالی باهاشون داشته باشم😒

خیلی دلم میخواد پروندمو ببینم😁

بیچاره پ که به اسم اون قراره این مدرسه بنا بشه

اللهم میشه توی جلسه شنبه دهان همه دوخته بشه و نهایت همکاری انجام بشه؟ توروخدا من یه بار برنامه ریزی و اجرای عاقلانه ازین گروه ببینم ناکام از دنیا نرم

*قرار علی اکبرمون یادت میمونه؟‎(:‎

من رشته محبت خود پاره میکنم شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم...

خودت دیدی بدون غصه به اونها فکر کردم خوبیهاشونم دیدم

خودت دیدی یکیشون همون بود که میگفتم و دومی ام واقعا امکان بررسی نداشت

(البته که خودم دارم تدبیر میکنم و این قرارمون نبود) ولی خواستم بگم من واقعا بریدم و ادا نیومدم

دیدی که دیگه بهم نریختم

حتی میتونم با لبخند حرف بزنم

حتی منفی هاش رو میبینم

و میترسم

و حتی به نخواستن رسیدم

ولی حس شیرینی داشت...

بگذریم

حرف میزنم که فکر نکنم...

خدایا منو به حال خودم وانگذار

خدایا من از زندگی بدون تو بالای سرم میترسم

خدایا من زنگی بدون تو رو دارم میبینم

هیچی نیست

هیچی

فکر میکنی آرامش داری

ولی روی هیچ بنا شده

با کمترین نسیمی میلرزه

خدایا من دارم میبینم اشتباهاتم، نقصهام، تصمیم گیری های فردیم، دنیاطلبیم چه ضربه ای به راه میزنه

چطور آدمو به سقوط میرسونه

چطور زینت میده

خدایا من نمیخواستم عصیان کنم

من جاهلم

منو به جهل عقوبت کن نه عصیان

خدایا من روی لبه راه میرم

تو تکیه گاه انتخابم باش

منو تو بغلت بگیر

با اینکه لیاقتش رو ندارم

تو منو حساب کن

تو خدای منی

منو رها کنی هیچ نیست

منو رها نکن

کاش میتونستم دعا کنم اربا اربا بشم...

 

۵ش.۲۸

نه به داره نه به باره رفتم تو سماح ثبت نام کردم

تو رودرواسی رفتن انداختم خودمو🙃

اللهم اشف

 

ج.۲۹

چندساله با هم در ارتباطیم

همکلاسی و هم زندگی ایام کارشناسی

چقدر باهم بالا و پایین داشتیم

چقدر باهم بودیم...

حالا هم به لطف فضای مجازی باهم در ارتباطیم

تو این سالها فقط گوش بودم برای حرفها

نهایتا خیرخواهی و ...

هر وقت خوشحال و راضی، خبری نیست

وقت غم و ناراحتی و بن بست پیگیر احوال

حتی در اینهمه سال یکبار سوال نشد تو چه میکنی

زنده ای یا مرده

حال دلت چطور بود؟

خصوصی و عمومی فقط پیگیر حل مشکل خود...

الان فقط منتظرم تا بهانه ای همه رشته های ارتباط را قطع کنم

دو تماس بی پاسخ فقط، بدون اینکه پیگیری علت، باعث گله و ناراحتی میشود ...

شاید در شرف مرگ بودم وتو تنها تکیه گاهم بودی...

پیامی سراسر استیصال

اما من؟

هیچ

بعد از اینهمه سال بی اهمیتی

با کیلومترها تفاوت دغدغه

مطمئنا تنها رابطه نیستم

ولی پرحوصله ترین و اهمیت دهنده ترین چرا

ولی نمیکشم...

دیگر نمیکشم...

الان بجز خبر آسیب زدن

هر خبر دیگری کوچکترین واکنشی ایجاد نخواهد کرد...

مثل همیشه به همه خوشی های اطرافت پناه ببر

تو را به من چه نیاز؟

 

ش.۳۰

جلسه و ما ادراک ماالجلسه

اللهم چقدر دلم میخواد این پزهای اضافه ای از هیچی میدن رو بگم

ای خدا

خداوندگار پرزنت

واقعا چرا هیچ جایی که مثل آدمیزاد کار بکنن پیدا نمیشه

حتی یک نفر از همکاری باهاشون خوشحال نیست! خدایا مگه داریم مگه میشه

احتمال اربعین۲۰درصد در بهترین حالت

با منت

اح

سرم درد میکنه و با همه هم میل سخنم بود و انقدر حرف تکراری زدم که مغزم تثبه پیشونیم فشار میاره

سوپم براش پختم‎(:‎

باز من به مرفهین بی درد اعتماد کردم راستی‎:|‎خدا از سر تقصیراتم بگذره

آخه اونجوری لب بلوار ارتش؟ چرا واقعا؟

 

۱ش.۳۱

امسال محرم وسط سخنرانی پناهیان به خودم گفتم واقعا کی قراره من این حرفهارو به خودم بگیرم؟ همش انگار منتظرم یه عده رو ببینم که دارن روی خودشون کار میکنن و آدم حسابین منم مثل یه ارزیاب فقط کارم نظارته احتمالا

از تکون نخوردن و راکد موندنم ترسیدم

بعد هم که پیشنهاد مدرسه اومد و بیشتر ترسیدم

نکنه دارم بیرون انداخته میشم...

با دیدن اون رفتار مذهبی های سنگ قبر تمیز کن هم که از ویترین حالم بد شد

به خودم قول داده بودم تا جایی که میشه با این دوستم روبرو نشم

دفعه آخر که ۱۲شب میدون امام حسین موندیم مطمئن شدم ته این رابطه به درد هیچکدوممون نمیخوره

امروز دیدم قبلا مردد بود، الان مطمئن شده

قبلا فکر میکرد، الان توجیه میکنه

و هیییچ فرقی دیگه ظاهرش با اون زمانی که تغییر کرده بود نداره

الان فقط مدعی ام هست

تمام اینستاگرامش حرف بقیه اس

ولی زندگی خودش ساده ترینهارو هم نداره

نمیدونم اصلا قصد داره چیزی از حرفهایی که میشنوه رو به خودش بگیره؟

حقیقتا ترسیدم...

مصاحبت آدم رو به کجا میکشونه

انقدر دنیا عمیقا کشش داره که با دوساعت دورهمی ذهنم دنبال دغدغه اونها میرفت

ازین حجم اثرپذیری ترسیدم

خداروشکر اطراف هم نیستیم...

دنیاشون کیلومترها دوره

از چیزی که فکر میکنم همه ما باید اون باشیم...

مفسر قرآن و زن و بچه دارن میرن کانادا

چرا؟ چون اینجا دیگه جای زندگی نیست

تا موقعی که مسئولیت داشتن و سفر داخلی و خارجی و برج سازی به راه بود شیره امکانات رو کشیدن

حالا که حتی به جیبشونم ضرر نرسیده فقط خسته شده روحشون بار ببندیم بریم

خدایا منو مثل اینها نکن

خدایا من نمیخوام مثل بقیه باشم

نمیخوام جهنمی بهشت باشم

نمیخوام فکر و نظر خودم قطب نمای انتخابهام باشه

خدایا تو منو نگه دار

به دوستمم کمک کن

...


مهر

۲ش.۱

برم نان گزیده ها ببینم/ نرم

بعدش باید برم وسایل کوهنوردی ببینم میتونم صندل کوهنوردی بکنم تو پاچه ملت پورسانت بگیرم😁

شبها سرماخورده ام

روزها خوبم

فردا هم جلسه ستادی🙄

ایشالا همه شون بمونن تهران ما بریم و بیام😁😁😁

مطمئنم کار بهتر و با کیفیت تری تحویل میشه😁

خدایا گشایشهای خود را بر ما برسان‎‎;)‎

 

ج.۵

ظهر کتابخونه رو دنبال یه کتاب درسی زمان دانشجویی میگشتم که‎ اتفاقی کآشوب رو پیدا کردم

مهر و موم شده و آکبند

سعت پنج عصره و الان تموم شد

چقدر بعضی روایتهاش قشنگ روون بود

خودش یه پا روضه بود

جالبه آدم ببینه بعضی ازینها رو میشناسه

اتفاقی تو وبلاگشون اینهارو خونده

یا حتی الان داره میخونه

 

۱ش.۷

صحبت از خسته از شدن از همکلامی و دوستی رسید به خاطرات ایام شباب و فاصله گرفتن حال ها

رسید رسید رسید تا سرازیر شدن اشکها و داستان همیشگی بی ملالی ها

تا داستان این چند ماهه شرح همه جزییات...تا بعد از نماز صبح فقط حرف و حرف و حرف 

الان میخوام بپرسم این اربعین به چه هدفی باید برم؟ دنبال چی باید باشم؟ الان که از سر گذروندم اون پیچ خطرناک رو الان که میبینم خدا حفظم کرد از سقوط الان که بالاخره رحمتش رو دیدم چکنم؟


4شنبه.23

امسال یه رفتار متفاوت دیدم

پارسال تحت هیچ شرایطی مردها و مخصوصا پسرهای عراقی ندیدم  نگاه بکنن چه برسه به زل زدن و پیگیری و ...

امسال ولی چندبار تکرار شد و یکبار مجبور شدیم حتی گروه رو از حیاط جابجا بکنیم داخل موکب ببریم

نمیدونم صدای آمپلی فایر و مداحی هاش براشون جالب بود؟ رنگ و نشان متحد و زیبای روی کوله ها؟ پوشیه داشتن اکثر گروه که شائبه لبنانی بودن منتقل میکرد یا چی؟ اینکه امسال گروه بودیم و پارسال دو سه نفری شاید تفاوت نگاه ها رو حس کردم ...


نمیدونستم حدیث هست که بوی کربلا به مشامتون خورد دیگه آب ننوشید

اما از زمانی که از عوارضی کربلا رد شدیم دیگه دلم نمیومد آب بردارم یا از دست کسی نوشیدنی قبول کنم...

با اینکه شب بود و هوا به نسبت خنک بود ولی خیلی تشنه ام بود...

خیلی تلاش کردم فقط بفهمم سر ظهر لب تشنه و جنگیدن چه حالی داشته...

خیلی سخت بود...

یکی از سخت ترین ها...

آب نخوردم تا 2 نصف شب که دوتا از بچه ها رو بردیم بیمارستان...

از ترس اینکه الان منم کف زمین ولو نشم و چرا دروغ بگم از دویدن زیاد و از دست دادن آب بدن در حال بیهوشی بودم ...

دیگه نمیکشیدم...

چندساعت فقط اونم توی شب و یک صدم جنگیدن هم انرژی صرف نکرده بودم...

رفتم سمت آبسردکن و با شرمندگی یه لیوان خوردم و دومی و سو می و نمیدونم چندمی بالاخره احساس کردم میتونم سرپا بایستم...

فرداش که موقع زیارت بخاطر این شوک بدنم خالی کرده بود توی مسیر رفتن به حرم انگار روضه رقیه و سکینه و زینب و رباب برام میخوندن....

وقتی برگشتیم فهمیدم همون روزها عینا روزهای اتفاق عاشورا بوده

همون گرما...

اشهد انک تشهد مقامی تسمع کلامی ترد سلامی: السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین...


۵ش.۲۴

یکشنبه جلسه گزارش دهی داریم بازهم وامکافات ادامه! بنده خدا توی گروه پرسید میشه دیگه سفر تموم شده خارج بشیم؟ جواب؟ تازه قراره برنامه سال بعد رو بریزیم‎:|‎ بیچاره دنبال دکمه غلط کردم میگشت که مثل اینکه خرابه‎(:‎

گزارش رسمی و عکسها رو هم که منتشر کردن حالا از جون ما چی میخوان😁

نظر ماهم که به نظر حاجی وصله اصلا ببریم یا نبریم؟ مساله این است!

حالا من یه تعارف زدم بریم برات صندل بگیریم یادش نیاد وسط کار🤣 مثلا من الان سرسنگینم😁

ببینم اصلا میکروفون به ما میرسه برم بگم حاجاقا الحق گزارش تمیزی بود حیف امسال قسمت نشد در رکاب شما اربعین پیاده روی کنیم!حیف😁

والا! نصف کارهارو که خبر نداشت و ما به خون دل انجام دادیم الان رزومه فرهنگی شد، نصفشم اصلا برای گروه ما اعمال نشده و فقط یک سوم شرکت کننده هارو شامل میشده

کثافتکاری فرهنگی😁

الحمدلله که والا وگرنه خداروشکر

*اومدم بنویسم بجز کآشوب خیلی وقته کتاب نخوندم که بحث منحرف شد ایشالا آه رو بزودی میخرم

** تازه یکی دوتا از حاجاقاهارو توی توییتر پیدا کردم هزار الله اکبر چه وجهه ای! چه کمالاتی! سمع الله لمن حمده!

*** عکاس خون گریه نکنه بابت اون عکسهای ادیت نشده ای که پست اینستاگرام حضرات شد؟ دوربین چندکیلویی کول کنی بیاری تاااااا مشایه و برگردی بخاطر ضیق وقت چهارتا عکس آبکی بره بشه گزارش!هعی هعی هعی


ج.25

این اعلام وضعیت بله چی بود دیگه...

چند روزه دارم عمود به عمود با خانواده میرم...

الان رسیدم کربلا دارم برای زیارت آماده میشم...

حالا چه اصراری دارم بدونم الان چه میکنن و کجان... شاید میخوام خودمو هنوز تو راه ببینم

مثلا الان این من نیستم که دغدغه اش از صبح آب دادن این گل و غذای اون ماهی و لیست کارهای قبل از رسیدنشون به خونه رسیدن نوشتنه...

همشون سرما خوردن حتی جوجه...

خدا کنه قبل از برگشتن من برنگردن! هیچکس نیست یه چایی جلوشون بذاره حتی! اون دو تا بیچاره که امشب رفتن نجف و کلید خونه هم پیش خودشونه و حتی نمیتونم برم سر بزنم و چیزی آماده کنم...

ایشالا به سلامت برگردن

چشمم از تصادفهای بین راه خیلی ترسیده...


+بعدا به ذهن رسیده: آقا یچیز میگم نخندین! من هنوز نمیدونم این سفر تنهایی که یکی از نشونه های استقلال یه خانمه چیه؟ یعنی تنهایی برن سفر؟ تنهایی برن یه جای دیگه؟ چه ویژگی ای توی اون سفر باشه میشه سفر تنهایی و استقلالانه؟

خلاصه هر دفعه میبینم کسی جایی نوشته ذهنم درگیر میشه که اینها دارن در مورد چی حرف میزنن؟

#جدی


ش.26

ساعت یک و ربعه و تازه اصلاحیه فایل گزارش تموم شده دیشب هم تا اذون صبح سر اصلاح و ... فایل اولی بودم

دیگه از روزشمار سفر حالم بد میشه

و بدتر اینکه میدونی بعد از همه اینها هیچه...

تازه باید جمع کنم که فردا برم...

شله زرد هم میخوام ببرم و با چه فکری نمیدونم!

ایشالا ناهار نیکو صفت:))


* شب جمعه هفته پیش که کربلا بودیم بعد از شلوغی وحشتناک نماز مغرب داشتیم از سمت باب القبله خارج میشدیم که کف خیابون یه هموطن دیدیم که نشسته به سبک ایران گدایی میکنه همون فاز علیلم ضعیفم و اینا

خداوکیلی ملت چه فکری دارن؟ طرف رفته پاسپورت گرفته/ تا مرز اومده/ از مرز تا عتبات ماشین گرفته اومده/ که شب جمعه بشینه روبروی حرم امام گدایی کنه؟؟؟

متاسفانه اونجا انقدر خندم گرفته بود از طی همه این مسیر برای گدایی از هموطنان که امکان کمک از بین رفت بالکل:)))


۱ش.۲۷

چرا علاقه های شخصی تونو میریزید تو انقلاب اسلامی؟

باز یاد عصر جدید و برنامه تراز انقلابی افتادم قاطی کردم‎:|‎


۲ش.۲۸

دیشب یچیزی برام جابجا شده که هنوز نمیدونم چیه...

واقعا چرا باید به جایی برسم که این حرفها رو بشنوم؟ چرا خودم اون آدم کنار خودم نیستم؟ چرا کمه؟

اگه کنترل شده تر رفتار کرده بودم این حرفها رو میشنیدم؟

واقعا توقعات چقدر نازل بوده ک این کار شرحه شرحه شده بسیار خوب بود؟

کجای راه اشتباه بوده؟

واقعا توقع نسق کشی داشتم...

چرا باید خوشحال باشن؟

چرا باید بگه حالا میتونم بکشم کنار؟ چرا حالا؟ چرا بعد از دوسال؟

در مورد رفتار کادر هم صحبتهایی هست که بماند‎:|‎

چرا همه چیز برای من ناراحت کننده بود؟

حتی خبر کنار کشیدنش...

من ازین تعریفها خوشحال نمیشم

با اینکه نکات ضخیمی توش بود

ولی چرا انقدر ضعیف و نازل؟ الان از اردوی فرماندهان باید خوشحال باشم؟ نیستم ولی

ناراحت نیستم ولی هیجان زده ام نیستم...

+ توی هر سوراخی سرک میکشی، وقت هدر نده!

+باشه کنارت!

+قالتاق!

*بلیط هاتو برای یه رییس نسوزون!

* باید با بدنه ارتباط داشته باشی تا بتونی اطلاع دقیقی بدی و برنامه منعطف بریزی!


آبان

۳ش.۷

بالاخره آه را گرفتم

در صفحه۳۶۴متوقف شده ام

نمیتوانم جلوتر بروم

همین.


*کسی مرا به دیدن زنانی با گوشواره های باروتی دعوت نخواهد کرد؟‎‎(:‎


۲ش.۱۳آبان

حالا که بحث مدرسه غیرانتفاعی فرهنگ داغه پست میذارن اینستاگرام که ما مخالف مدرسه غیرانتفاعی و ال و بلیم

خدایا! برادر من شما برای بچه های خودت مهدکودک تاسیس کردی با شهریه میلیونی! جاشو هربار از اینور و اونور با رانت جور میکنی بچه ات رو میفرستی مدرسه غیرانتفاعی با شهریه فلان تومن بعد میگی ما نخواستیم؟

ا... اکبر! شما که به بیت المال حساسی همه برنامه هاتو فلان حوزه علمیه برگزار نکن که بدون واسطه رانت خانوادگی پشتشه!

آدم میمونه ازین همه ویترین! ‎:|‎‎:|‎‎:|‎

توی وب مردی به نام شقایق صحبت درباره چندهمسریه و منطقی ترین صحبت رو تلاجن داشته با اینکه خودش یه دختره و طبیعتا همه توقع دارن اون از همه بیشتر احساست منفی نشون بده

واقعا چرا نمیتونیم حکم الهی رو از علایق شخصی جدا کنیم و درموردش حرف بزنیم؟

مهم نیست من چه نظری دارم مهم اینه روبروی خدا علاقه هام نایسته! اگر نمیتونم حکمی رو بپذیرم حداقل متواضع باشم و بگم خدایا این در توان و فهم من نیست ولی نمیخوام عصیان تورو بکنم دل من رو با این نرم کن! چرا حرفی حتی مجازی بزنیم که خدا خیرهایی رو بواسطه مغالطه در دین ازمون برداره؟

خدایا کسایی که به حلالت راضی نمیشن رو با حرامت آزمایش نکن...


ش.۱۸

برای دوشنبه سرظهر بلیط سینما گرفتم فقط خودم توی سالنم😁 به کسی ام نمیشه پیشنهاد کرد که بیاد! اون ساعت اون سینما!

ساعت۶ هم ان شاا... قراره برم اکران/رونمایی مستند همون دوروبرا

سه شنبه میرم نشست فالان فولان

چهارشنبه و ما ادراک چهارشنبه! ایشالا قسمت بشه میخوام بالاخره برم زنانی با گوشواره های باروتی رو ببینم😍ساعت۸شب! بعله

هنروتجربه هارو یه نگاه انداختم دیدم من دلم میخواد حداقل نصف اینهارو برم ببینم+ انیمیشن بنیامین

خلاصه کارو زندگی که ندارم این هفته! اصلا هم قرار و جلسه که ندارم! فققققط برم سینما!فققققط‎:|‎


۲ش.۲۰

منطقه پرواز ممنوع خوب بود

سوتی توی فیلمنامه داشت ولی قابل قبول بود

سرود آخرشم قشنگ بود‎(:‎

بازی بچه ها از بزرگترها حتی بهترم بود‎(:‎

اکران ایکسونامی و ما ادراک‎ اکران! کیپ تا کیپ آدم! بد نبود، بعضی حرفهاش هم جدید بود اما متن قوی نبود

فردام ایشالا میخوام برم مدرسه‎(:‎ بعدازظهرم نشست مدارس اربعین‎(:‎ یا لیتنا کنت معکم بابا! کاش مام با شما رفته بودیم اربعین😁

چقدر خوب شد جلسه گفتمان فلان همزمان نشدها‎(:‎

و چه خوب که مجبور نشدم برم پیشش‎(:‎ خداروشکر خودش جمع و جور شد‎(:‎


۳ش.۲۱

دارم از خستگی بیهوش میشم

صبح بعد از خون دماغ با اهمال کاری دیر رسیدم زیر پونز نقشه! تازه فکر میکردم ما زیر پونز بودیم نگو بعد از ما یه دنیای دیگه ام هست

خداروشکر با تاخیر هنوزم وقت داد و حسابی صحبت کرد...

سرباز😁

اسنپم ندارم واقعا چرا؟😁😁😁

بعد هم که قاب سازی و بدو بدو رسیدن به ارائه ها

بعضی هاشون چقدر مزخرف بودن! حیف وقت که حروم چرندیات اینها شد! تازه میزبان هم بودن

چقدر ارائه یهوییه خوب بود! تازه آخرش جون گرفت

این پیرپاتالا بکشن کنار همه چیز به رونق میفته

خداروشکر یکیشون نرسید بیاد ارائه رو ما کردیم

بعدشم که تعارف نگرفت و مجبور شد دعوت کنه هفته بعد مجموعه اش رو معرفی بکنه😁

فردا ایشششششالا زنانی با گوشواره های باروتی😍


۴ش.۲۲

برای یدونه داروی ایرانی یکساعت و نیم راه رفتم آخرش بهترین قسمت مسیرو با تاکسی رفتم‎:]‎

مستند از چیزی که توقع داشتم مبهم تر ساخته شده بود ولی روایت کاملا غیر صداوسیمایی از پشت صحنه داعش داشت و کاش بجای هنروتجربه، توی بخشهای خبری هم ما اینها رو میدیدیم

بعدم که بازارگردی و چای و نون و تخفیف به موقع شیرینی فروشی😁 باقلوا خریدم بعد از یه عمر مفت😁

ایشالا فردام صبح تا شب بشینیم دورهم ببینیم هر سری چه فکری داره


۱ش.۲۶

چقدر کتاب مزخرفیه این راهنمای مردن با گیاهان دارویی! با مصیبت هر صفحه اش رو تموم میکنم. آخه این حد از چرت و پرت گویی از کجا میاد؟ چاپ پونزدهم؟؟؟ نشر چشمه؟؟؟ خداروشکر نخریدمش وگرنه خیلی میسوختم

بعد ازون هم مراسلات پاریس تهران حامد عسکری‎:|‎ آخه مرد! دو نفر بهت گفتن چه کپشن قشنگی، حیفه، اینهارو کتاب کن، توام باید باورت بشه؟ همون صفحه اول دوتا تلفظ اشتباه فرانسه نوشتی، پدر من حداقل به یه فرانسوی بلد کتابتو نشون میدادی! آخه " پغیس" ؟؟؟ "مقسی بوکوم"؟؟؟ 

این تلواسه چیه هی زدی تنگ همه نامه هات! کل خاطرات زمان قاجار رو بخونی یدونه تلواسه پیدا نمیکنی بعد اینا راه براه میگن تلواسه! 

اونم چرت و پرتای ردوبدل شده تو نامه! خدایی مرد مومن تو قرار باشه چهارخط نامه بنویسی برای یکی اون سر دنیا که یه ماه بعد بهش میرسه که جواب اونم یه ماه بعد به تو میرسه از کیفیت دوغ و دوشاب حرف میزنی؟ منگلی چیزی هستی احیانا؟ حرف مهمتر نداری؟ کاغذ حروم کنی؟ دغدغه دوری از یار و فکرهای دلتنگی مآب نداری؟ چیه آخه اینها که نوشتی؟ حیف وقت! خداروشکر اینم نخریدم! اح!


*حالا به این وضع ملتم طاقچه بالا میذارن وقت ملاقات نمیدن! 😐 باشه باشه باشه...

** بنزین گرون بشه من چجوری کرایه دیگه بدم؟ همین الانم کمرم تا شده😢


۲ش.۲۷

انتشارات علمی فرهنگی: خدو بر تو!

آخه انتشارات به این عریض طویلی یه ویراستار بالای سر کتاب به این مهمی نباید باشه؟ پدرمون دراومد برای فهمیدن هر پاراگراف! 😐

خدایا خودت خوانش این کتاب رو تموم کن‎(:‎

فردا و باز هم فردا‎(:‎ ایشالا زنده میرم و برمیگردم

به مرحله ای از عرفان رسیدم که نمیدونم کی میرم و کی برمیگردم

تنها قسمت ثابت قطعی وقت دکترمه انشالا انشالا!

* دلم جنوب خواست...


۳ش.۲۸

گارد جلوی پنجاه تومنی وایساده بود آماده‎:D اونوقت یه عده شون چهارراه طالقانی داشتن چایی و لبو میخوردن

به کجا داریم میریم😁

فردا کله دولاپاچ بگیریم بریم با ذوفن بزنیم به بدن! والا با این وقت قرار گذاشتناشون😁

من که۶صبح باید برم بیرون😁


۵ش.۳۰

بچه های خوبی بودیم واتساپ اومد بالا‎(:‎


آذر

۱ش.۱۰

در ادبارترین حالت ممکن به سر میبرم

نه اینجا مینویسم نه هیچ جای دیگر

نظر هم محدود

اولی را بزور به دومی میرسانم...

به هر بهانه ای صحبت در گروه دوستانه را معلق میکنم

تماس نمیگیرم

تماسها را جواب نمیدهم

پیام نمیدهم

پیامها را جواب نمیدهم

پیامهایم را جواب نمیدهند

کالمعلقه

خلقم پایین است

وقت کشی میکنم...


۲ش.۱۱

* اگه شد بعدا یه پست درباره تازه به دوران رسیده های فرهنگی بنویسم شایدم اجتماعی شایدم هرچیزی

* واجعلنا من بین ایدیه سدا و....

خدایا خودت وبلاگ منو از چشم خانواده پنهان کن! این آخرین سنگره! اصلا فکر اینکه اینجارو بخونه مو به ننم سیخ میکنه! تا وبلاگ تلاجن رسیده‎:|‎

"من" که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور"من" گرفت؟‎

حیف تعهد اخلاقی دادم وگرنه وبلاگمو پیدا کنه، وبلاگشو پیدا میکنم😁

انقدرم اسم و رسمم تکراری و تابلوئه جای انکار نمیمونه

دکتر یونس! قایقت جا دارد؟؟؟

*دیگه چی بگم؟🤔


۳ش.۱۲

بازم خلقم پایینه

سالگرد همون اتفاقاته و امشب چرا نمیگذره؟

ساعت از۳ گذشته و هنوز برنگشته...

چرا نیمه دوم سال سنگینه..

نشستم قفسه ها رو سرهم کردم

کتاب پیدا کردم

پیامامو چک کردم

ولی ذهنم آروم نمیگیره...

پیاممو از شنبه هنورز جواب نداده

دیگه حوصله پیگیری حضوری ام ندارم ولی تا نبینمش پادرهوام

این وسط طح سه تا اردو رو بدون اینکه بدونم چه خبره پیش پیش میخوان...

حالام میگن اربعین رو بردار‎:|‎

اصلا من زنده ام؟ مرده ام؟ چکاره ام این وسط؟ دسته بیل‎:))

مشهد خونمم کم شده امام رضا التفات نمیکنه

ای بامان!


ش.۱۶

انیمیشن ژاپنی میخوام‎:|‎ اصلا انگار چیز دیگه ای به دردم نمیخوره!

پسیکانالیتیک🙄 وقتی یه فرانسه یه انگلیسی رو تلفظ میکنه و میخواد تو هم معنیشو بدونی:)))))))))

دانشجوام تو دست و بالمون نیس تبریک بگیم😁


۱ش.۱۷

انیمشن سرویس تحویل کی کیkiki رو دیدم

بامزه بود

یه هوا هری پاتزی بود ولی خوب بود

به نسبت ژاپنی ها خیلی بی تعلیق و یه خطی بود

دقیقا چیزی که نیاز الانم بود

انیمیشن شاد ژاپنی با کمترین غم و ناراحتی پنهان

شبیه به این حالت شاید بجز پونیو دیگه توی ژاپنی ها نیست که اونم نیمه هالیوودیه...

امروز روزی بود که شاید اگه یکسال پیش همین اتفاقات میفتاد الان من در حالت اغما بودم و پنیک کرده بودم

مثل قبل

ولی الان به درجه ای از عرفان رسیدم که میمونم وسط ماجرا، سعی میکنم در وسع روحی خودم پیگیری کنم، بمونم،بمونم،بمونم

بشنوم، همدردی کنم

برگردم و با روحیه و اعصاب جواب ملتو بدم

و ایضا برنامه ها و تماسهای عقب افتاده رو پیگیری کنم

و کارگاه ثبت نام بکنم‎(:‎ هم قیمت همون پاوربانک هفته پیش‎:|‎

الان فقط برام سواله که آیا اسمس ها و زنگهای منو رییس ندیده؟ همکلاسیم چی؟ اینها چوب خداست؟؟؟

باز هم همون ایام پارسال و اتفاقات مشابه این دوسال...

چقدر بده که آدم میدونه خوب یا بد فردا و پسفردا هست و میاد و باااید باهاشون روبرو بشی...


۲ش.۱۸

چقدر این پسره قشنگ میخونه! تو فقط بخون:)) فکر کنم قاری قرآن باشه... چقدر قشنگه...

چرا من درک نمیکنم این افتخار در مقابل فاشیسم عربی رو؟ چرا نمیتونم بفهمم چطور یه عده حاضرن هزینه بدن و خودشونو از قومیتشون با اصرار و افتخار جدا بکنن؟

انسبونا للحسین اننا الاشتر      انسبونا للخمینی فبه نفخر



*استارتاپ با تخفیف یا بی تخفیف🤔

*خواهر بزرگتر😍


ج.۲۲

ادمین‎:|‎ دلم میخواست وسط کلاس بلاکش کنم‎:|‎ انقدر بی مسئولیت آخه! احساس میکنم کم گذاشتم تو پاره پوره کردنش‎:|‎

کم قاطی کرده بودم چکنم، کارگاه های امروزم به قاطی تر شدنم کمک شایسته ای کرد‎(:‎ آزی وقت بده مومن‎(:‎

بعدش رفتم "بنیامین" رو قاطی یه عالمه بچه دیدم‎😁 خوشحالن بخدا! من هی اعصابم خط خط میشد اونا کیف میکردن! آخرم از خنده و قهقهه های بغل دستیم بیدار شدم😁

چقدر کیفیت انیمیشن بالا بود ولی دریغ از داستان و دیالوگ و فکر‎):‎

من احساسم اینه یا صداگذاری انیمیشن های ایرانی مشکل داره؟ انگار دوبلور نمیخواسته حرف بزنه! هم این هم فیلشاه یه جاهاییش نامفهوم حرف میزدن

بنسبت اینکه فیلشاه رو سینمای درجه یک دیدم اینو درجه دو یا سه باز کیفیت صدای این بهتر از فیلشاه بود بنظرم

شخصیت پردازی ها اساسی مشکل داشتن! پدر و مادر بنیامین، حزقیل که مثلا آدم حسابیه و بنیامین عقل و توانایی نداشتن! الکی الکی خودشونو به فنا میدادن مخصوصا حزقیل که چاله میدونی بود اصلا

کاش شخصیت بنیامین رو یکم شبیه کاراکترهای دوست داشتنی انیمیشن های ژاپنی میساختن که زود میبخشن، بددهنی نمیکنن، عذرخواهی میکنن، با کمک و مشورت دنبال راه حلن نه تک رو و خودمحور، تهشم معلومه درس گرفتن و متنبه شدن

نتیجه ذهنی من آخر سر این بود مومن ها ضعیفن و عرضه ندارن، بخاطر خدا باید زجججججر بکشی تا منجی بیاد نه اینکه تلاش کنی و عاقلانه و با خلاقیت تصمیم بگیری، مرگ و میر و از دست دادن و فقدان زیاده اونم با دلایل احمقانه ولی بااااید بخاطر منجی پذیرفت

یه بار، فقط یه بار دعا بکنی منجی صبح خودش رو میرسونه و تمام! ممنون‎‎(:‎


ش.۲۳

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا‎:D بالاخره وقت داد! برم ببینم چه میکنیم


- با تقریب خوبی گند زدم‎:|‎


۱ش.۲۴

قبل از ظهر به زور و کشون کشون خودمو کشوندم بردم دفتر

انقدر بی حوصله بودم که دلم میخواست بگم بیخیال من بشین و بیام بیرون

تا رسیدم هارد رو داده بهم میگه دو هفته وقت داری! میگم کی!چی؟

دیروز زنگ زده بود که از اربعین یه کلیپ میخوایم بیا بزن برامون

گفتم بابا من دستم کنده! خیلی کارم افتضاحه! برای آبروی خودتون خوب نیست!

گفت حاجاقا۱گفته اشکال نداره‎:|‎

گفتم من برم با حاجاقا دوکلوم حرف بزنم

رفتم میگم مومن! من؟ کلیپ؟ تو که میتونی با بنز جماعت کار بکنی چرا به ژیان سفارش کار میدی؟ بابا آبروی مجموعه اتو نبر!

میگه میخوام کسی که همراهمون بوده تدوین بکنه! میگم فلانی که بوده و کارش همینه میگه حالا اونم هست! مرد مومن دوست داری به روی خودت بیاری فلانی یه ماهه گذاشته رفته و مثلا کسی خبر نداره؟ باشه! مثلا الان منم نمیدونم بینتون شکرآبه!

کلیپ خودشو نشون داد گفت اینو فلانی زده و راضی نیستم ازش تو بزن، یه ماهه‎:|‎

تهش میگه میخوام برنامه تلوزیونی بسازیم ایده داری؟ گفتم شرمنده من با فلانی جلسه دارم برم نیم ساعت دیگه برمیگردم( ساعت سه و ربع اومد گفت از نیم ساعتتون خیلی وقته گذشته منم دیرم شده بذار بگم چی میخوام نظراتتونو تا فرداشب بدین‎:|‎:|‎‎:|‎

یعنی ذال بدبخت با اونهمه ایده و تیم قوی نتونست تهیه کننده گیر بیاره، خدایگان لینک و لابی خاورمیانه تونسته اونم چجور تونستنی! خداقوت پهلوان!

اومدم با فلانی جلسه و کار رو یه ماهه بستیم‎:|‎ دیگه طول کشید و بعدم ناهارو بعدم مهمون جدید دیگه طول کشید خودش اومد‎:D

بعد دیگه سه تایی نشستیم روی طرح خودمون فکر کردیم و جمع بندی تا اذون مغرب

بعدم رفتیم یه ساک هدیه خریدیم و بازگشت و شام و ماساژ و الان!

واقعا یک ماه قراره چه کنم؟

درس رو چکنم؟

*میره کلاس چرمشیر‎:'(‎

**منطقه پرواز ممنوع بازم ببینیم‎:D

***واقعا باید به همچین آدمی برای پیشبرد کارش کمک کرد؟

****کتاب باید بخرم‎:|‎

*****واقعه بخونم


۲ش.۲۵

جلوی چشمم وسط خیابون تصادف شد

موتوریه تموم چراغاش خرد و خاکشیر شد

زنش جیغ میزد علی! علی! علی!

فقط خدا رحم کرد آمبولانس زود رسید...

سریع دور شدیم که نظاره گر بیکار و بی درد نباشیم...

ایام شلوغی رو میگذرونم و...

....


۳ش.۲۶

دیگه داشتم از اینجا موندنم اوردوز میکردم و داشتم تو ذهنم برنامه رفتن میچیدم که برام یه ایونت فرستاد برای پنجشنبه و جمعه! ذوقمرگ شدم! با اون گندی که من تو صحبتمون زدم گفتم حسابی خراب کردم! ولی این جمع کننده روان پاچیده شدم بود! بازم موندنی شدم. اصلا نمیدونم وقت دکترم کی هست! میرسم؟ نمیرسم؟

هیرو!!!

حیف کد تخفیف بهم نمیدن😁 ایونت هم دفتر خودشونه که شنبه رفتم‎(:‎ یه مثال زدم یه بار که فلان موسسه وقتی افتتاح شد درو باز کردن من اون تو نشسته بودم😁 الان برای این عینا همون تکرار شد! شنبه رفتم موکت کف سالن از نویی برق میزد نزدیک بود کفشامو دربیارم برم تو! تاریخ ساخت صندلی ها آذرماه امسال بود! حالا ایونت برگزار میکنه آدرس رو به ملت دارم با لوکیشن و واحد میدم😂😂😂


از عمار زنگ زدن مصاحبه برای کار جهادیم گرفتن😂😂😂 نمردیم و گوشه ای از پز ویترین حاجاقا رو به دوش کشیدیم‎:D


سه شنبه بود و یه دورهمی در سالن سینما گرفتیم با دیدن دوباره منطقه پرواز ممنوع، این بار از دفعه قبل بهتر بود، دفعه اول so so بود برام الان خوب بود


۵ش.۲۸

دیشب رسیدیم پشت در امامزاده بسته  بود...

همونجا ایستاده سلام دادیم و زیارت نامه خوندیم...

همون موقع تولیت اومد و بعد از سلام و احوالپرسی گرم و حال و احوال گفت میخواستین برید زیارت؟ ماهم تایید کردیم، بیسیم زدنگهبان اومد باز کرد گفت برید یه سلام بدین

ما هم تیتاب گرفته رفتیم دونفری چرخیدیم...... 

بعد گفت فرد غبارروبی داریم به مناسبت شب یلدا بیاین

من که نمیتونستم اما اونها رفتن و ۱۲ ساعت یکسره کار کردن تا همه قابها تمیز شد

شب برگشتم جنازه تحویل گرفتم

خودمم از صبح رویداد بودم و در حرکتی محیرالعقول ایده ام بیشترین رای و بیشترین عضو رو گرفت و به زور دگنک ملت رو سر ایده های دیگه بردن نشوندن

تا عصر اقناع هم گروهی برای ارزشمندی سوال و پرسشگری و تحلیل نصف جونهام رفت‎:|‎

آخر یه ارائه نمونه پنج دقیقه ای و مصاحبه و تکرار و تکرار و تکرار حرفهایی که از ظهر ده بار زده بودم

کف کردم

شب کشون کشون برگشتم میبینم همگروهیم عکسمو فرستاده که توی صفحه رویداد استوری شده‎:|‎

دستهای پشت پرده در کاره‎:|‎

حالا فردا باید برم و نمیدونم اصلا چکاری دیگه میتونم بکنم

همگروهی هم که عملا نیست...

یعنی هفته بعد هم میخوام همین پروسه رو طی کنم‎:|‎‎:|‎‎:|‎‎

خسیس خب تخفیف بده دیگه! بعد میگن پشت سر شهرشون حرف نزنین‎:]‎

* خدایی کلاس کار فقط آزی که خیلی محترمانه پنجاه درصد داد با خدمات ویژه! آفرین مرد!

پووووووف


ج.۲۹

صبح خروس خون جمعه که حتی کارگرای ساختمونم تو خیابون نبودن پاشدم رفتم ادامه کار تا شیش عصر

برگشتم جنازه بودم

ساندویچ تموم نشده غش کردم قبل از۱۲ بیدارشدم

چهارم شدیم‎:]‎

مرد حساب! آلفا! منتور! نیم ساعت قبل از ارائه باید بحث مبنایی با ما بکنی؟ لعنت ا... علیه؟

به نسبت یه پاور ده دقیقه ای و یه ارائه هول هولکی نتیجهخیلی خوبی بود ولی کافی نبود

رعایت ادب همه جا هم خوب نیست😁

والا!

ملت بیشتر از زمان خودشون و داورها حرف میزدن دوشواری ام کسی نداشت! ما هیییچ خروج از چارچوبی نکردیم نکته منفی شد‎:|‎

خلاصه من که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور من گرفت!

اینها آه ملته! آه اون طرحهای از بیخ و بن زده شده😁

بیدار شدم میبینم رییس جدید پیام داده کار چطور پیش میره؟‎:|‎‎:|‎‎:|‎

قرار بود یکشنبه ها گزارش بدم‎:|‎ میگم دو روز وقت دارم که! میگه دلشوره دارم‎:|‎

خدا بخیر بکنه...


دی

ش.7

دو روزه درگیر همین چهار تا کلمه ام. گفت تو مشتم بود...

لعنتی تو که میدونی من به این آدم ارادت دارم چرا با همچین جمله ای حرف میزنی بعدم سعی میکنی اثبات کنی...

اصلا نمیتونم خودمو جمع کنم و نمیتونم به کسی بگم...

لعنتی آخه تو باید این آدمم بشناسی؟ هیشکی ام نه اددددد این آدم؟ اونم با این کیفیت؟ یعنی نمیتونستی بگی این آدم مزخرف بود؟ باید حتما اینو میگفتی؟

اح

اح

اح

خدایا ممنون ممنون ممنون حداقل باگ کسی نیستم...


۵ش.۱۲

سرم گرم تلفن و گزارش و یه ذره ام تدوینه...

فیلمهای اربعین دستمه و ما ادراک فیلمهای پشت صحنه😂😂😂

میخوام پیشنهاد بدم یدونه طنز هم دربیاد ازش😂😂😂

واقعا روابط کاری خیلی سخته

خیلی سخت

مخصوصا که تذکر میدن روابط کاری رو با رفاقت قاطی نکن‎:|‎ واقعا دهانم دوخته میشه...

با موفقیت دارن ملت رو از کار با ص پشیمون میکنن...

احتمالا ته موضوع به همون روابط حاشیه ای برمیگرده..

خلاصه که همه یا در چارچوب پادگان من کار میکنین(البته من کاره ای نیستماااااااا) یا حتما تذکر میگیرین‎:|‎


ج.20

هنوز صبح نشده...

یه هفته گذشت...

از شنبه دیگه نتونستم تلفن هامو بزنم

هر چی فکر میکنم این اهمال کاری کار دستم میده آخر

تازه پروژه جدید هم میخوان بدن...

من بااااید تموم کنم این گزارش لعنتی رو بعد برم تدوین...

درس:/

هر هفته ام که جاده مهیاست بیا تا برویم

امشب بعد از یه هفته نطقم باز شد و پیش کسایی که کمترین روتوش رو دارم یکم چرت و پرا گفتم

از بعد از ظهر توییتر و اینستاگرام تا شب

حالم بهم خورد


ش.۲۱

خطای انسانی...


۵ش.۲۶

اگه حرف زدن بلد نیستیم سکوت کردن بلد باشیم


بهمن

ش.۵

طرح کتابخوار‎:|‎ خدایا منو گاو کن‎:|‎

برادر من چرا انقدر شیرین عقلی‎:|‎

چند ساعته فقط دارم از بیست دقیقه صوت طرح در میارم‎:|‎

دو صفحه جزوه شده، هفت صفحه مسائل طرح

اصلا نمیدونم اینهارو چطور مرتب کنم پیامی ارائه بدم‎:|‎

حتی تلفنی ام نمیشه

واقعا چطور میتونین انقدر یلخی برید تو کار؟

خدایا منو گاو کن‎:|‎

۱۰۰تا کتاب تو۵ماه؟

به هزینه اش فکر کردین؟

وقت؟

الله الله

ایشالا فقط تو انتخاب کتابها گند نزنن

خدایا منو بخور...


۴ش.۹

در عرض۶۰ساعت فقط۵ساعت اونم در فاصله بین دوسه تاشهر و استراحت های کوتاه بین کارهام خوابیدم نوع جدیدی از توانایی رو در کیفیت عملکرد کشف کردم

بدن راه میاد:)))

شب قبل یهویی روضه رفتم و اتوماتیک شدم کمک کار و بعدم با دستای خودم نذری پخش کردم و تهش کم اومد و به ما نرسید

امشبم رفتم بیت و بازم بهم نذری نرسید

دیروزم صبح تا بعدازظهر جلسه بودم له رسیدم تا شب تحلیل ورزش و آرایشگاه و ازدواج و طلاق و... شنیدم

الانم که منتظرم پیاممو ببینه و جواب بده که چرا تا الان جواب نداده وقتی میگه یه ساعت دیگه زنگ میزنم و خبرشو میدم وقتی شرایطمو گفتم‎:|‎

فردام برم توجیه بشم چارسوق که بود و چه کرد

سندرم فعال شونده دارم و الان یادم نمیاد جون سالم ازش به در برده باشم

#چه خبرتونه؟؟؟


۵ش.۱۰

درس امروز اینکه فهمیدم قفلی زدن روی یه موضوع و ته و توی کارو درآوردن یه مهارته و برای کسبش کلاسهای میلیونی برگزار میکنن‎(:‎ بعله! یک من هستم با توانایی مو از ماست کشیدن و فهمیدن آن سوی پنهان ماجرا و میلیونی:)))

حالا چه برای ورود به کلاسشون قیافه میگیرن! دو ساله اکانت تویترمو به احدی ندادم بعد در عرض دودقیقه از من آدرس میخواد! کامان بابا! تو اگه اینکاره باشی اونو خودت میتونی دربیاری نیازی نیست من بهت بگم!والا!

بعد از نشست توجیه چارسوق یکم مخ دبیرهمایش بدبخت رو جویدم دیگه آخرش گفت اصلا اینو بیخیال خودت چطوری‎(:‎ بیا کانکت بمون باماهمچنان‎(:‎ میخواستم بگم فرزندم من که از خدامه باشماها بمونم این شمایین که راه نمیدین‎(:‎ حالا رزومه خواستن اصلا نمیدونم چی رو از کجا باید بگم؟ همون آب حوض میکشم پیرزن میکشم کفایت میکنه؟

بالاخره آخر شب پیام داده شنبه صبح گفتن پیگیری کنید بگیم کی بیاین!

نه مثل اینکه اون روی شگفت انگیزمو بد نیست رونمایی کنم! حداقل برای خنک شدن درون خودم

امشب رفتیم بیت و از سخنرانی گهربار آقای خاتمی بهره مند گشته و سپس با مداحی برادر ارجمند حدادیان به فیض رسیده سپس قیمه را گرفته به منزل رجعت کرده و غم قرمه سبزی دیشب را فراموش نمودیم

*واقعا چه خبره تو دنیا! فضولی و علافیم کار حساب میشه:))))


ش.۱۲

 آزمونMBTI دادم تیپ شخصیتی ENTJ شد

با اینکه اعتقاد نداشتم دقیق باشه ولی خیلی دقیق بود😁

مرعوب کننده، مشاجره گر و یه عالمه ویژگی خوب دیگه😁 همه اش عین خاطراتمو زنده میکرد جلو چشام

ازین ببعد هرکس درخواست همکاری داد میخوام نتیجه آزمونمو اول براش بفرستم بعد بگم اگه هنوز مایلی بیا جلو

تازه فهمیدم تنها نیستم😁

همکار جدید فکر کنم نصفش بامن شبیه باشه نصفش با آدمهای رو اعصابم

بعد از چهار روز علافی تازه امشب بالاخره قرار فردا هماهنگ شده باز میگه میخوای بندازی عقب من دوشنبه برم با رییسم صحبت کنم

یاجداه!

مومن پاشو بیا تا موهامو دونه دونه نکندم! سعی کردم حیوان درونمو آرام کنم و منطقی توضیح بدم بد نیست همین فردا رو نقدی بچسبیم دیگه آخرش قانع شد گفت راست میگی بهتره بریم ببینیم چی میشه

آی حاجاقا حاجاقا حاجاقا

هی استوری پشت استوری

گفتم این بالاخره بالا میاد جریان چیه 

من بشینم تدوینمو بزنم که بزودی در گلوگاه ها خواهد خفت کند

حالا امروز پیام داده کی آماده میشه😊 خیلی سرفرازانه گفتم آماده اس😎 فردا بیارم؟ چند ساعت بعد حج خانوم زنگ زد حاجاقا گفته بیا فردا بریم مصلی رو ببین...

چرا واقعا از یه سوراخ صدوبیست بار گزیده میشین؟ بازم ته کار زنگ میزنین بیا بعد کل کارو میندازین گردن آدم؟

والا چی بگه آدم از صدتا فحش بدتره این کار...

الان که چهار صبحه، هشت و نیمم جلسه اس ایشالا میرسم میرسم😁😁😁


۴ش.۱۶

خدایا خودمو از ندیدبدیدی به تو میسپارم و من رو از شر آدمهای ندیدبدید مصون بدار


۲ش.۲۱

 چهل روزه مشکی پوش توئیم...


۳ش.۲۲

راهپیمایی که نرفتیم و هنوز هم توی برف و یخبندون مشغول اسباب کشی ایم

زن توروخدا کوتاه بیا!

خسته خالی کرده گشنه در انتظار خواب شایدم شام‎:]‎

حالا باید از فردا خونه چید

اللهم کمک کن زودتر جمع بشه

منم برم بخوااابم

دو هفته اس خانه بدوشم دیگه بسه...

* حرامخواری که میکنی رزق حلال خودتو سلب میکنی...


۴ش.۲۳

هلاکم و خوابم نمیبره...

ذهنم درگیر شباهتمون شده

چه چیزی درون ما دوتا یکیه که اونطور شبیه نشون داده شدیم؟

حرف شیش ماه پیش الان داره درد میگیره...

به خودم باید بیشتر دقیق بشم

به حرفهایی که اونشب با س تا ده شب توی کنج میزدیم

من چه حقی رو دارم رعایت نمیکنم؟ 

برنامه دقیق میخوام... شاید درس خوندن...

میخ غرورمو باید پیدا کنم...


*وسط کار اعصاب رو خرد و خاکشیر میکنه تهش که آبها از آسیاب افتاد بغل میکنه تشکر میکنه

همیشه...

اینبار همون وسط کار میخواستم بگم الان داری رژه میری با بغل و تشکر جمع نمیشه ها که چیزی نگفتم و باز طبق عذاب وجدان همیشگی همون بغل همیشگی اتفاق افتاد...


۲۴.۵ش

چرا انقدر ملت به دیسلایک پستشون حساسن؟ خب اگه انقدر براتون ناراحت کننده اس دکمه اش رو غیرفعال کنید!

هربار میبینم یکی توی پست و کامنت از دیسلایکهاش تعجب کرده، تعجب میکنم!

خب مگه توی ذهن همه خواننده هات هستی؟ مگه برای کامنت و لایک مینویسی؟ خب یکی دوتا ده تا اصلا صدتا آدم از چیزی توی نوشته تو خوششون نیومده، حق ندارن؟ هی ابراز تعجب هی همراهی بقیه که آره والا مگه نوشتت چی داشت که خوششون نیومده! خب اگه تو میفهمیدی اشکال نوشته ات چی بوده که دیگه اون پست رو نمینوشتی! حتما در دایره ذهنی تو نیست! حتما تو باهاش مشکلی نداری و سبک فکریته! انقدر سخته فهمیدنش؟ هی دورهمی و جلسه پرسش و پاسخ که چرا دیسلایک کردین؟ چه مشکلی بامن دارین؟ و...

ته پستاشونم مینویسن بیا بکوب دیسلایکو‎:|‎

خز بازیا!


* توی بلاگ اعتقادی به تعداد لایک و دیسلایک ندارم، اینستاگرام که نیست! حرف بزن هموطن! اینجا گفتگومحوره‎(:‎


۲ش.۲۸

خسته ام ولی از استرس کارهای فردا خوابم نمیبره

نمیدونم مسئولهای کار هم اندازه ما جدی میگیرن؟ یعنی اونها هم برای این کارهای پیش پا افتاده ممکنه خوابشون نبره؟

باید به لیستم زنگ بزنم، دو نفرو سعی کنم راضی بکنم بیان، آمار اجرایی از مربی رو جدا کنم، تعداد دربیاد، کلاس برم، نقشه آیتم ها رو ببندیم، سرفصل جلسه توجیهی مربیها دربیاد، برنامه افتتاحیه و اختتامیه دقیق بشه، تکلیف مشاوران مشخص بشه، برای دهم تا سیزدهم آدم پیدا کنیم و تکلیف مسئول پروژه اش مشخص بشه، پرسشنامه رو تدوین بکنم با خوشه و جوان قطعی بکنم، با مسئول مشاوران و مربیان این هفته و هفته بعد برای پر کردنش وقت مشخص بکنم، خروجیش رو برنامه ریزی بکنم همه اینها با احتمال اینکه خوشه پای کار بمونه و زود جواب بده‎:|‎

فعلا که برای پنج تا مربی تو گل موندم...


۳ش.۲۹

وسط کار زنگ زد گفت دهم تا بیست و دوم میری منطقه؟ مثل دفعه اول که وسط کار و بار بلیط قطعی مشهد و عروسی گفتم آره! الانم دست و پام شل شد ولی نتونستم جواب بدم...

تمام دل و مغزم میگه آره!

همه چیزو و هر چی هست رو ول کن برووووو

فقط منتظرم وقت بشه زنگ بزنم و کسب تکلیف...

خیلی دلم میخواد فرصت دوباره بده

همون جا، همون آدم، ترکیده بودن دل امسالم...

واقعا حاضرم همین الان ول کنم برم تا بعد از عید بمونم

ایشالا هر چی خیره پیش بیاد...

خداکنه اگه اجازه دادن، بذارن با خودم کسی رو ببرم..

ولی ممنون قلبم ترکید...


اسفند

ج.۹

۴صبح|...

سکته مغزی...

میگه حدس زدم سکته باشه ولی گفتم تا صبح خوب میشه‎:|‎

معلوم نیست تاصبح چه اتفاقی بیفته...


ش.۱۰

چراغای اتاق خاموشن و با ماسک و دستکش نشستم روی صندلی بالای سرش با اینترنت ور میرم تا سرم گرم بشه

دیدنش تو این شرایط سخته...

نه میتونه حرف بزنه نه براحتی تکون بخوره نه...

سلولهای مغزش ممکنه آسیب دیده باشن و تواین سن اینطور از کار افتادگی...

امیدورام فقط از بیمارستان بیماری جدید نگیریم که هیچ امیدی به این سیستم درمانی نیست...

کاش میشد کسی نفهمه تا باهاش یکم کنار میومدیم

حالا از اونور دنیا میخواد فردا خودشو برسونه که وات دفاز؟

اح


۲ش.۱۲

۴صبح

تا نخوابم روز برام تموم نمیشه بخاطر همین الان سه شنبه نیست هنوز، دوشنبه اس

طرح همراه اول نامحدود گرفتم برای این شبایی که بیدارم الان بعد از سه ساعت و نیم فهمیدم اینترنت ایرانسل روشن بوده و شارژ بیست تومنیم به فنا رفته‎:|‎

بالاخره راضی شدم پاوربانک بگیرم با حداقل سی تومن تفاوت قیمت با زمانی که ملت اصرار میکردن بگیر‎:|‎

خدایا هارد رو به خودت میسپارم‎(:‎


حاجاقای روابط عمومی کرونا گرفته‎:'(‎ مشکل زمینه ای تنفسی هم داره... این روزها بیشتر از هرکسی یاد اون میفتم دعا کنم... خدا کنه خوب بشه..


بالاخره مهمون از راه رسیده تلاش ناکامی برای سر کشیدن توی زندگی ملت کرد که خب ناکام موند

والا! شما به من بگو جواب این سوال کدوم قسمت از مشکلات شما رو حل میکنه اگه من نگفتم! عادت کردن به ته و توی موضوع درآوردن...

یاد رفتارای دائمیشون افتادم اعصابم خط خطی شد

منی که عاشق روابط فامیلی و رفت و آمد و مهمونی و مسافرت و اینا بودم به جایی رسیدم که میگم هیییچ فامیلی ندارم! تامام! درجه یک نصفه نیمه دهن نذاشته برامون بقیه که واویلا. 

بقیه ام با اون رفتار دوستی خاله خرسه هم برن کناردست دهن بین های قبلی هم مادری هم پدری...

دوست ندارم کینه توزانه نگاه کنم اما زود باشد که سر چوپاره سرخ کنند...‎ 


۵ش.۱۵

حاج آقای روابط عمومی فوت کرد...

داریم ختم قرآن برمیداریم براشون

خیلی سخته

خیلی

...


۱ش.۱۸

ساعت ۱۲ونیم شب زنگ نزن خونه! استغفرلا!

امشب همش یاد باباهای از دست رفته بودم...

جای خالی جدید از دست رفته ها...

دوستم پیام داده برای بابام امشب لیله الدفن بخون...

حاج آقای روابط عمومی هم سه تا بچه داشت...

خدا پدرهامونو برامون نگه داره و ان شا ا... عاقبت بخیر باشن

چکنم؟


3ش.27

GNPچقد من از تو لجن بدم میاد


همسایه سلکشنت را! چهارشنبه سوری است و دیسکو را به کوچه بیاورید: آقامون جنتلمنه و دکتر

ممنون از همکاری خانواده‌های رجبی صفری و سایر بستگان که کوچه رو به قر کمر خودشون مزین کردن:))