ما زهیر را میشناسیم، مسلم را و حر و وهب و عون و قاسم را هم میشناسیم. شخصیتهای سفید ماجرای کربلا و قهرمانهای بزرگی که همیشه یک گوشه دلمان میخواسته شبیهشان باشیم.
حالا اما بیایید و کمی آنطرفتر را ببینید...
یک سمت دیگر میدان کربلا عمرسعد است با لشکری که دشت را پوشانده
از اصحاب عمر سعد کسی را میشناسید؟
نه کسانی شبیه حرمله و شمر را که شخصیتهای سیاه این جبهه هستند. از خاکستریها، از آدمهایی که مزرعه و باغ و آغل گوسفندان و مغازه و منبرشان را رها کردند و آمدند تا در کربلا همراه عمرسعد جهاد کنند
آدمهایی که اتفاقا شبیه ما هستند، نه آنقدر سفید که صدای پر ملائک را بشنوند و نه آنقدر سیاه که بویی از دین نبرده باشند.
محرم امسال را قرار است درباره اینها با هم صحبت کنیم، قرار است "خودمان را در لشکر عمر سعد پیدا کنیم"...
*سلام ای هلال محرم ...
**علیرغم اختلاف نظرهای مختلف با نویسنده این متن به دل نشست و برای ده روز شاید برای یادآوری خودم هم که شده اینجا بازنشر کنم
***شاید تکراری شده باشد اما به همه جا کربلاست و همهی روزها عاشورا بیشتر فکر میشود کرد
***برای عاقبت بخیر بودن انتخابها دعا کنیم...
****پیشنهاد کتابخوانی: نامیرا
من
آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از
من
من
از خودم سیرم
من
آن طبیب زمینگیر و زار و بیمارم
که هرچه زهر به خود میدهم نمیمیرم
من
و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا
جدا مکن از حلقههای زنجیرم
درخت سوخته ای در کنار رودم
من
اگر
تو
دلخوری
از
من
من
از
خودم
سیرم
...
ضد
،،
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
. رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
...
ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند
. فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
. ...