خودمان را در لشکر عمر سعد پیدا کنیم
روایت دوم: محمد بن عمیر
هیچ کس از محمد بن عُمَیر التَمیمی در کربلا خبر ندارد.
فقط همین قدر معلوم است که در سپاه امام نبوده. کسی نمیداند در گوشهای از کوفه پنهان بوده یا به سپاه عمرسعد پیوسته اما یک گوشه بینقش و بیصدا ایستاده.
قبل و بعد کربلا اما محمد بن عمیر شناخته شده و سرشناس است.
محمد بن عمیر در زمان حیات پیامبر به دنیا میآید و گرچه طبیعتا سن زیادی نداشته اما او را جزء طبقه اول شیعیان در تاریخ به حساب میآورند.
گرچه شیعه بودن در اولین سالهای بعد از پیامبر مفهومی پیچیده و پر شاخ و برگ مثل امروز نداشت اما شهامت و ایمان و بصیرتی ستودنی لازم داشت.
محمد بن عمیر در سالهای خلافت امیرالمومنین همراه ایشان بود و وقتی غوغای دو جنگ بزرگ صفین و جمل بلند شد همراه امام ماند و حتی از سمت حضرت مسئولیتهایی هم به او واگذار شد و در رده فرماندهان امام در جنگ با معاویه قرار گرفت.
کوفه شهر محمد بن عمیر بود. همه اهل شهر او را میشناختند و اگر قرار بود یکی از ثروتمندان را نشان بدهند، خانه او را نشان میدادند. اگر قرار بود یکی از محترمین شهر را معرفی کنند، او را نشان میدادند، اگر قرار بود به کسی آدرس یکی از بخشندهترینهای شهر را هم بدهند، آدرس او را میدادند.
محمد بن عمیر سابقهای خوش داشت و زندگیاش هم در چشم خیلیها درخشان بود، جزء بزرگان شهر بود و به هر مجلسی که وارد میشد برایش راه باز میکردند و در صدر مجلس همیشه جایی برایش فراهم بود.
وقتی خبر مرگ معاویه به کوفه رسید، محمد بن عمیر زیر بار بیعت با یزید نرفت.
همان
وقت بزرگان کوفه بارها و بارها نامههایی به امام نوشتند که زیر بعضی از این نامهها
مانند این نامه، امضای او هم بود:
"آستانه
شهر ما، سرسبز است و میوه ها رسیده و آبها فراوان. پس هر گاه اراده کردى، بر
لشکرى آماده از ما، فرود آى. درود بر شما"!
در نهایت امام به اصرار این بزرگان پاسخ مثبت دادند و نامهای خطاب به همهشان نوشتند و گفتند: "منظور شما را از این نامهها فهمیدم و مسلم بن عقیل را برایتان فرستادم تا از نزدیک اوضاع و احوال و نظرات شما را ببیند و به من اطلاع بدهد. اگر همه شما آنچنان باشید که برایم نوشتید به زودی به میان شما خواهم آمد"
ماجرای مسلم بن عقیل، ماجرای معروفی است و هیچ جایی از تاریخ، وقتی مسلم در کوچههای کوفه تنها میشود، نامی از محمد بن عمیر نیست که دستی به حمایت از مسلم بلند کرده باشد یا جملهای به دفاع از او گفته باشد.
محمد بن عمیر که از جان و شمشیر و مالش در راه خدا خرج کرده بود و نامی پر آوازه و بلند داشت
اما سال ۶۱ هجری قمری در تاریخ گم مىشود و کمی بعد وقتی امام زمانش شهید شده و خانوادهاش به اسارت رفتهاند و جمع زیادی از اهل شهر پشیمان و تائب هستند دوباره نامش سر زبانها میافتد و در تاریخ پیدا میشود.
این بار اما با محمد بن عمیری که همه میشناختند تفاوت داشت
محمد بن عمیر وقتی مختار قیام میکند، در برابرش میایستد و ساز مخالف میزند ولی خیلی طول نمیکشد که همراه و هم بیعت مختار میشود و از سوی او با لشکری به سمت آذربایجان میرود و آنجا را فتح میکند و برای مدتی حاکم آذربایجان میشود.
بعد از شکست مختار با امویان همراه میشود و کلید دارالحکومه همدان را به دست میآورد و در نهایت حدود ۲۵ سال بعد از واقعه کربلا، با پیشینهای سرشار از دوگانگی حمایت و خیانت به امامان زمان خود، میمیرد.
محمد بن عمیر التمیمی از شیعیان امیرالمومنین بود، از یاران مورد اعتماد امام هم بود، اهل انفاق و صدقه بود، اهل جهاد و مبارزه هم بود، سر بعضی از دو راهیهای زندگی درست قدم برداشته بود و با معیار حقخواهی جلو رفته بود و سر بعضی اما معیارش منفعتطلبی شده بود و به خاطر مصاحتجوییها امامش را تنها گذاشته بود.
در نهایت انتخابهای محمد بن عمیر او را از جناح علویان به اردوگاه امویان کشاند و از فرماندهی سپاه امیرالمومنین به فرمانداری استانی از استانهای حکومت امویان تنزل داد.