خودمان را در لشکر عمر سعد پیدا کنیم

 

روایت ششم: یزید

 

یزید بن حارث شیبانی در کربلا رو به روی امام حسین ایستاده بود و فرمانده یک لشکر از لشکریان عمر سعد شده بود.

یزید بن حارث اما با امام حسین غریبه نبود و از اصحاب امیرالمومنین به حساب می‌آمد.

یزید زمان پیامبر را درک کرده بود اما بعد از پیامبر و به دست امیرالمومنین مسلمان شد.

یزید تازه مسلمان، وقتی فتنه پیامبران دروغین بالا گرفت و کسی به نام مُسَیلَمه، از احساسات معنوی مردم و خلا حضور پیامبر استفاده کرد و جمع زیادی را فریب داد، به عنوان یک سرباز، همراه لشکری به جنگ با او رفت.

امیرالمومنین در زمان جوانی یزید بن حارث یک بار از احوالش جویا شد و بعد خدمت‌کاری را به او دادند. بعدتر یزید با خدمت‌کارش ازدواج کرد و نتیجه‌اش فرزندی شد به نام حوشب.

در جنگ صفین که امام مقابل معاویه ایستاده بود، یزید علمدار بخشی از سپاه امام بود و در دفاع از ایشان جنگ می‌کرد.

بعدتر اما ارتباطش را با امام و یارانشان ادامه‌ نداد و آهسته آهسته راهش را به سمت جناح بنی‌امیه تغییر داد. جناحی که هم ثروت داشت، هم قدرت داشت، هم رسانه‌های تبلیغاتی داشت و هم دین نداشت.

یزید بن حارث را خیلی‌ها در کوفه می‌شناختند اما نمی‌دانستند جاسوس بنی‌امیه در میان بزرگان و نام‌داران شهر است.

معاویه که مرد، بزرگان کوفه دور هم نشستند و حرف‌هایشان را یکی کردند و برای امام نامه نوشتند و دعوت‌نامه فرستادند. یزید هم که از سرشناسان شهر بود در جلسه حاضر شد. چهره‌ها را می‌دید و حرف‌ها را به خاطر می‌سپرد تا همه را به دارالحکومه کوفه منتقل کند. همه ریش سفیدان نامه را امضا کردند و یزید هم پای نامه را مهر زد.

بعد از آمدن مسلم، یزید هم مثل همه مردم کوفه، پشت مسلم را خالی کرد و وقتی امام حسین به کربلا رسید مامور شد با دو هزار سرباز از کوفه به سمت اردوگاه عمر سعد برود.

امام حسین در کربلا چند بار سخنرانی کرد و هر بار تلاش کرد بهانه‌های جنگ را از کوفیان بگیرد.

یک بار سخن به نامه‌های اهل کوفه رسید. امام فرمودند خود شما مگر نامه نفرستادید و ننوشتید که بیا ما پذیرای تو هستیم؟ بعد چند نفر را در لشکر عمر سعد نام بردند و پرسیدند مگر خودتان پای نامه‌ها را امضا نکردید. یزید هم یکی از آن‌ها بود که امام صدایش زد.

یزید با اهل بیت ناآشنا نبود، مورد توجه و لطف امیرالمومنین هم قرار گرفته بود، در آغاز برای نجات اسلام از معنویت‌های دروغین و بعدتر برای مبارزه با طاغوت معاویه شمشیر زده بود، اما در نهایت در صف کسانی ایستاد که یک روز علیه‌شان جنگیده بود و با کسی جنگید که یک روز برای دفاع از پدرش شمشیر زده بود.