خودمان را در لشکر عمر سعد پیدا کنیم
روایت آخر: روایت ما
ما خیلی وقتها «خُزَیمه کوفی» میشویم. اسم و نام و نشانی که از اهل بیت میبینیم، سلام میدهیم، دلمان برایشان پر میکشد و خودمان را در آغوش مهربانیشان رها میکنیم.
گاهی اما «حَجار بن ابجر» میشویم و قول و قرارهایی که با اهل بیت گذاشتهایم را فراموش میکنیم.
وقتهایی میآید که یک باره «محمد بن عُمیر» میشویم و درست در جایی که باید باشیم و حرف حقی را بزنیم، خبری از ما نیست، پنهانیم و به خاطر مصلحتها قدم جلو نمیگذاریم.
ممکن است بعضی روزها «کعب بن جابر» بشویم. وضو بگیریم و با نیت قربه الی الله دل امام زمان را خون کنیم، جنایت کنیم و با خیال آسوده و وجدان آرام بخوابیم.
گاهی اوقات اما یک «شبث بن ربعی» در وجود ما زنده میشود، منفعتطلبانه زندگی را نگاه میکنیم و به خاطر سود و احترام و موقعیت و ثروت بیشتر، کمی با این گروه و کمی با آن گروهیم.
بعضی وقتها میشود یک «یزید بن حارث» را در خودمان ببینیم. همنشین بزرگان و خوبان روزگار باشیم اما دلمان جای دیگر باشد. همه جا اسم ما را در جمع اهل ایمان بیاورند اما خودمان میدانیم دلمان از صف اهل بیت جدا شده و حالا فقط از ایمان، ظاهرالصلاحیاش برایمان باقی مانده.
حتما کم است اما شاید گاهی یک «عمرو بن حجاج» از درونمان فریاد بکشد. یک وقتهایی که دلمان سخت شده، پایمان به مجلس اهل بیت باز نمیشود، از نماز خوشمان نمیآید و از خدا و پیغمبرش گله داریم صدای عمرو بن حجاج در جانمان پیچیده.
هیچکداممان انشاالله «محمد بن اشعث» و «کثیر بن عبدالله» در وجودمان نداریم. هر قدر هم گاهی تلخجان شویم و غلط کنیم و بد باشیم اما ته دلمان کینهای از اهل بیت نداریم، نه هیچ کداممان انشاالله تا این درجه سقوط نکردهایم.
هر روز اما «قره بن قیس» در وجودمان بیدار میشود. تردید بین انتخابها، ماندن سر دو راهیها و حسرت خوردن بر فرصتهای از دست رفته هر روز ما را پر میکند. ما خیلی وقتها شبیه قره بن قیس میشویم، مینشینیم پای چرتکه حساب و کتاب تا ببینیم خوبیها را انتخاب بکنیم یا نه و همان وقت که سرمان به دو دوتایش گرم است، فرصتها میروند و ما در حسرت همراهیشان میمانیم.
بعضی وقتها هم «حر» میشویم، دلمان را از بند همه آرزوهای دنیا رها میکنیم، پشیمان میشویم و سر پایین میاندازیم و میفهمیم راههای زیادی را خطا رفتهایم، برمیگردیم و دلمان به امید توبهپذیری خدا میشکند.
کربلا در جان ما جاری است. ما صحنه رزم دو سپاهیم.
عمر سعد وجودمان یک سمت ایستاده و لشکریانش همه هلهله میکنند، امام وجودمان سمت دیگری است و برای هدایت ما خطبه میخواند. کاش هر روز در کربلای جانمان، خُزَیمه و حر باشیم و لبخند رضایت و امید امام زمانمان را هدیه بگیریم.
کربلا در جان ما جاری است، شاید برای همین است که میگویند هر زمینی کربلا و هر زمانی عاشورا است.
* حب الحسین یجمعنا
** ده روز مهمان صفحه مجازی رضا جوان بودیم
*** اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا